برخی میان عشق الهی و عشق دنیوی تفاوتی قائل نمیشوند و هر دو را یکی پنداشته و منفی تلقی کردهاند؛ حال آن که چنین نیست. عشق دنیوی عقل آدمی را تباه میکند و آدمی را از قبول حق و سعادت حقیقیاش باز میدارد و به گناه و نافرمانی خدا وادار میسازد؛ حال آن که عشق الهی عقل آدمی قوت را میبخشد و به آنچه سعادتمندی جاودان اوست، راهنمایی میکند و مطیع و فرمانبردار اوامر الهی میسازد. عشق دنیوی آدمی را طماع و حریص به دنیا میسازد؛ اما عشق الهی او را زاهد و بیاعتنای به دنیا میگرداند. عشق دنیوی آرامش را از انسان میگیرد؛ اما عشق الهی به انسان آرامش میبخشد. عشق دنیوی آدمی را رسوا و بیحیا میکند؛ اما عشق الهی آدمی را آبرومند و باحیا میگرداند. اینک مناسب میدانم، در تأیید آنچه آمد، نگاهی به برخی از روایات در زمینه ویژگیهای عشق الهی و عشق دنیوی بیاندازیم.
1. ویژگی عشق دنیوی در روایات عشق دنیوی عبارت از عشق به غیر خداست، طوری که در مقابل عشق الهی قرار گیرد و مانع یاد خدا شود. چنین عشقی در روایات مورد مذمت قرار گرفته است که اینک برخی از مهمترین آنها در ذیل میآید: * امام علی(ع) فرمود: « خلقت داراً و جعلت فیها مأدبة: مشرباً و مطمعاً و ازواجاً و خدماً و قصوراً و انهاراً و زروعاً و ثماراً ثم أرسلت داعیا یدعو إلیها . فلا الداعی أجابوا ، ولا فیما رغبت رغبوا ، ولا إلى ما شوقت إلیه اشتاقوا . أقبلوا على جیفة افتضحوا بأکلها ، واصطلحوا على حبها، ومن عشق شیئا أعشى بصره، وأمرض قلبه . فهو ینظر بعین غیر صحیحة و یسمع بغیر أذن سمیعة. قد خرقت الشهوات عقله و أماتت الدنیا قلبه و ولهت علیها نفسه و فهو عبد لها و لمن فی یده شیء منها. حیثما زالت زال الیها و حیثما أقبلت أقبل الیها. لاینزجر من الله بزاجر، و لایتعظ منه بواعظ(نهج البلاغة - خطب الامام علی علیه السلام ج 1 ص 211)؛ (خدایا) خانهای را (در آخرت) آفریدی و در آن سفرهای پهن کردی که در آن نوشیدنی و خوردنی و همسر و خدمتکار و کاخها و جویها و کشتزارها و میوههایی است. پس از آن پیامبری را فرستادی تا به آن دعوت کند؛ اما دعوت پیامبر را اجابت نکردند و به آنچه ترغیب کردی، رغبت پیدا نکردند و به آنچه تشویق کردی، شوق پیدا نکردند؛ بلکه به مرداری (یعنی دنیا) روی آوردند که با خوردن آن رسوا شدند و بر دوستی آن دل بستهاند. هرکه به چیزی (از دنیا) عاشق شود، چشمش کور میشود و دلش بیمار میگردد؛ از این رو با چشمی ناسالم میبیند و با گوشی ناشنوا میشنود. خواهشها عقلش را تباه کرده و دنیا دلش را میرانده و جانش به آن بسته شده است. به همین رو برده آن و کسی است که آن را دارد. از هرجا که آن برود، او هم برود و به هرجا که آن روی بیاورد، او هم روی آورد. از هیچ بیمدهنده از جانب خدا بیم پیدا نمیکند و از هیچ پنددهندهای از جانب او پند نمیپذیرد. از این حدیث چند نکته دانسته میشود: اولاً، در صدر و ذیل« ومن عشق شیئا أعشى بصره، وأمرض قلبه » سخن از دنیاست؛ نه خدا، و بنابراین این عشق دنیوی است که آدمی چشم آدمی را کور و دلش را بیمار میکند، نه عشق الهی. ثانیاً، فعل «عشق» در کنار فعلهای دیگری چون «رغب»، «اشتاق» و «وله» و نیز کلمات «حب» و «الشهوات» به کار رفته است و این نشان میدهد که همه این کلمات بار معنایی مشابهی دارند و همگی برای معنای منفی دوستی دنیا به کار رفتهاند. بنابراین اگر بنا بر این است که با استناد به این حدیث بر کلمه «عشق» به طور مطلق تاخته شود و آن کفر و زندقه تلقی گردد، چرا دیگر کلمات از چنین اتهامی مبرّا شوند؟ البته واقعیت امر آن است که ذات این واژگان خنثی هستند و صرف نظر از استمعال نه معنای منفی دارند و نه مثبت. در برخی از استعمالات معنای منفی به خود میگیرند و در برخی از استعمالات معنای مثبت و لذا حکمی کلی درباره آنها صادر کردن خطاست. * مفضل بن عمر گوید که من از امام صادق درباره «عشق» پرسیدم، فرمود: قلوب خلت من ذکر الله فاذاقها الله حب غیره(علل الشرائع - الشیخ الصدوق ج 1 ص 140؛ الأمالی- الشیخ الصدوق ص 765)؛ دلهای وجود دارد که از یاد خدا تهی شده است؛ از این رو خدا دوستی غیر خودش را به آن دلها چشانده است. درباره این روایت چند نکته در خور ذکر است: اولاً، در این روایت از عشقی سخن رفته است که عبارت از حب غیر خداست و در مقابل ذکر خدا قرار دارد؛ بنابراین نمیتوان به استناد آن مطلق عشق را منفی خواند. ثانیاً، در این روایت عشق عبارت از حبّ غیر خدا دانسته شده است و این مفید این معناست که حبّ هم به طور مطلق مثبت نیست. حبّ هم اگر به غیر خدا تعلق بگیرد، منفی است و آنان که حبّ را به طور مطلق مثبت و عشق را به طور مطلق منفی معرفی کردهاند، به خطا رفتهاند. ثالثاً، در سند این روایت افراد غالی مثل محمد بن سنان و مفضل بن عمر قرار دارند و اگر بنای بر این است که نباید برای اثبات مدعا به روایت ضعیف السند استناد شود، نباید به این روایت برای ردّ عشق استناد گردد. همینطور به روایت قبل که بیسند است. منتها باید دانست که در نقد حدیث باید نخست بررسی دلالی(متنی) کرد. چنانچه مدلول آن با ادله معتبر مثل قرآن و عقل و روایات معتبر موافقت داشت، نوبت به بررسی سندی نمیرسد. بررسی سندی در جایی لازم میافتد که صحت و سقم متن روایت از طریق عرضه آن بر ادله معتبر مذکور دانسته نشود.
2. ویژگی عشق الهی در روایات عشق الهی چیزی است که هم قرآن و هم عقل و هم روایات معتبر آن را تأیید میکند. عشق الهی چیزی جز حبّ شدید به خدا نیست و این در حالی است که در قرآن حبّ شدید به خدا از صفات مؤمنان برشمرده شده و مورد مدح قرار گرفته است؛ آنجا که در قرآن آمده است: « وَ الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبّاً لِلَّهِ »(سوره بقره، آیه 165)؛ کسانی که ایمان دارند، به خدا حبّ شدید دارند. طی پست «مقام حضرت عشق علیه السلام» برخی از احادیثی را که در مدح عشق الهی آوردم و اینک مناسب میدانم، یکی از آنها را در ذیل با شرح ملاصالح مازندرانی بیاورم.
* رسول خدا(ص) فرمود: أفضل الناس من عشق العبادة ، فعانقها وأحبها بقلبه وباشرها بجسده وتفرغ لها ، فهو لا یبالی على ما أصبح من الدنیا ، على عسر أم على یسر(الکافی - الشیخ الکلینی ج 2 ص 83)؛ برترین مردم کسی است که عاشق عبادت باشد. آن را در آغوش بگیرد و با دلش آن را دوست داشته باشد و با جسمش آن را لمس کند و خود را وقف آن کند. او اهمیت نمیدهد که زندگی دنیا چگونه میگذرد؛ با سختی یا آسانی. ملاصالح مازندانی در شرح این روایت چنین مینویسد: عشق به معنای افراط در محبت است؛ بنابراین یعنی او عبادت را به طور مفرط دوست دارد؛ از این جهت که آن وسیلهای برای وصول و قرب به محبوب حقیقی است. بنابراین حبّ به عبادت خدا تابع حبّ به خود خداست. حکیمان در کتابهای طبی خود گفتهاند که عشق نوعی از جنون و بیماری است و در عین حال در کتابهای الهیات خود آن را بزرگترین کلمات و کاملترین نیکبختیها برشمردهاند. بسا پنداشته شود که میان این دو سخن منافاتی باشد؛ حال آن که این پندار سستترین پندارهاست؛ زیرا آنچه که مذمت شده، عشق جسمانی و حیوانی و شهوانی است و آنچه مدح شده، عشق روحانی و انسانی و الهی است. اولی به محض وصول به آن از میان میرود؛ اما دومی باقی میماند و همواره و در هر حال رشد مییابد(شرح أصول الکافی - مولی محمد صالح المازندرانی ج 8 ص 262). |
نويسنده: قلبی خواهان عشق |
(چهارشنبه 86 مهر 25 ساعت 8:25 عصر) |
اینجا سرای قلبی خواهان عشق الهی است. او میخواهد به گرد خانه عشق الهی طواف کند. از گناه و ستیزهجویی بپرهیزد و عطر محبت و مدارا و وحدت و اخلاص بیافشاند: «فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِّ»(بقره،197). هدف او این است که خود و خلق خدا را به عشق الهی سوق دهد؛ چرا که دین چیزی جز عشق الهی نیست: «هَلِ الدِّینُ إلَّا الْحُبُّ؛ آیا دین جز عشق الهی است؟». تمام اعمالی که ما انجام میدهیم برای نیل به قرب و وصال الهی است. به پیامبر اسلام(ص) نیز فرمان داده شده است که مزدی جز این را از خلق بر رسالتش نخواهد: «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى»(شوری،23). او میکوشد، به دین با عینک محبت، مدارا، اخلاق، عرفان و وحدت شیعه و سنی بنگرد و از همه آموزههای دینی تفسیری عاشقانه و عارفانه به دست بدهد. عشق و عرفانی که آبشخوری جز آیات و روایات ندارد. ان شاء الله |
شمار بازدیدها |
امروز:
9 بازدید
|
معرفی |
|
|
دسته بندی مطالب |
لینک های وبلاگ ها |